قصه ازحنجره ايست كه گره
خورده به بغض،يك طرف خاطره ها،
يك طرف فاصله هاست .
درهمه حرفها،حرف آخرزيباست،
آخرين حرف توچيست؟تابه
آن تكيه كنم ،حرف من
ديدن پروازتودرفرداهاست .
واماچه زلالم امروز ،وچه آزادورها
من پرازخورشيدم ،پرازآفتاب وطلوع
خالي ازبغض وغروب
من خداراامروز،درميان قلبم،
درميان شعرم،درميان شورم،
ميبينم . . .
من حضورشوق را
درتن رگهايم ميفهمم
ميبينم . . . .
نتيجه : شادي راهديه كن ،حتي
به كساني كه آن راازتوگرفتند .
عشق بورزبه آنهايي كه
دلت راشكستند .
دعاكن براي آنهايي كه
نفرينت كردند
وبخندكه "خــدا"هميشه آن
بـالابـاتــوســت